- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امشب که شب اوج مناجات دل ماست این مسجد و محراب خرابات دل ماست با یار؛ شب وصل و ملاقات دل ماست بر مقــدم دلــدار مبــاهـات دل مــاست حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمـیــرم امشب که در میکدۀ عشق تو باز است دست همه عشّاق بسوی تو دراز است یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است با حضرت معشوق شب راز و نیاز است وقت است که بر مقدم جــانـانه بمیرم مگــذار که پشت در میـخــانـه بمیرم یکــروزه شده دلبــر ما عیــد بگــیرید از معـرفـتـش هــدیــۀ جــاوید بگیـرید از دست حسین بــادۀ تــوحیــد بگیرید وز مــادر او بـرگــۀ تــائـیـد بگیــریـد اینجاست که واجب شده رندانه بمیرم مـگـذار که پشت در مـیـخـانـه بمیرم با مــاه خــدا زمــزمــۀ یــار بگیــریم از کام حسن تا سحــر افطــار بگیریم هـنگـام سحـر رخصت دیـدار بگیریم آن روز که ما روزه علی وار بگیریم مجنــون شده و با دل دیــوانه بـمیــرم مـگـذار که پشت در میـخــانـه بمـیـرم ما طاقت یک جــلــوۀ دلــدار نــداریـم حـیف است که ما دیــدۀ دیــدار نداریم ظــرفیّت هم صحـبـتــی یــار نــداریـم با این همه با غیــر حسن کار نــداریم ای کاش که در عشق کــریمانه بمیرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمیــرم بد مستــی ما را مکــن ابــراز نگــارا بــا مستــی مستــان بنــما بــاز مــدارا تقصیر لب لعــل نگــار است خــدا را خجلت زده کن مثل همیشه تو گـدا را مـوسی صفت از جلــوۀ پیمانــه بمیرم مگــذار که پشت در میــخــانه بمیــرم ای خوش سحری را که سر دار بمیرم منصــورم و چون میثــم تمّــار بمیـرم در حــال ثنــا خــوانی دلــدار بمــیـرم سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم هر چند که یک گوشه غریبانه بمیـرم مگــذار که پشت در میــخــانـه بمیرم آن بـنــدۀ زشتــم که خــریــدار نــدارم بــرده نـفــروشــیــد که بــازار نــدارم از خــدمت ارباب کــرم عــار نــدارم در کوله به جز توشه ای از خار ندارم خوب است که در کنج همین خانه بمیرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمیــرم بد تر ز من ای خــالق بخشنـده نداری همچون من خود باخته شرمنده نداری در دهر چو من بـنـدۀ بـازنـده نـداری در خلقت خود بد تر از این بنده نداری بیمــارم و در پــای طـبـیـبـانـه بمیـرم مگــذار که پشت در میــخــانه بمیـرم عمریست که جان درغم جانانه بسوزد دل در غــم یک دختــر دردانه بسوزد آن شمع که در گوشۀ ویــرانه بسـوزد از غـربت او عـمّه غـریـبـانـه بسـوزد با دختر سلطان به عــزا خانه بـمیـرم مگــذار که پشت در میخــانه بـمیـرم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گل با هزار نــاز قــدم بر چمـن گذاشت بلبــل بنــای مستــی در انجمن گــذاشت جبرییل ، شــاد آمد و در دامـن رســول قنداقـه ای لطیف تر از نستــرن گذاشت برداشت ذرۀ کــمــی از ســرخــی لبـش آن را به روی سنگ عقیق یـمن گذاشت تنها از اوست عطر دل انگیـز چون اثر روی گلاب قمصر و مشک ختن گذاشت تفسیــر آیــه آیۀ کــوثــر سه حــرف شد نام عزیز فاطمه اش را "حسن" گذاشت پروردگار نــاز حسن را خــریــد و بعد دلهای شیعه را گــرو پنــج تن گــذاشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
رمضان بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن مه نیمه اختر کوچک و مه نو هـلال تو یا حسن یَم علم وحکمت و معرفت نمی از کمال تو یا حسن دل دشمنان تو را بَرد نبوی خصــال تو یا حسـن صفحات ومتن کتاب حق رخ و خطّ و خال تو یا حسن به خدا رسیــده ز بندگی طیــران بال تو یا حسن تو چراغ بزم وصال حق تو بهار خلد مخــلّــدی تو خدای حسن و ملاحتی تو یگانه عبد مـؤیّـدی تو به جسم، جان کتاب حق؛تو به روح، روح مجرّدی تو کمال کــلّ کمال ها تو جمــال خالق سـرمدی توعلی تو فاطمه تو حسن تو حسین یا که محمّدی که عیان جلالت پنج تن بُوَد از جلال تو یا حسن تو محیط عــالم حـکـمـتی تو مه سپهــر امــامتی تو زمامدار مشـیّـتـی تو امام صبــر و شهــامتی تو مه سپهر ولایــتی تو تمام جــود و کــرامتــی تو خدای را رخ و جلوه ای تو رسول را قد و قامتی تو پنــاه خلق دو عــالمی تو شفیــع روز قیـامتی نه عجب که عفو بکند خدا، همه را به خال تو یا حسن نه عجب که فخر بکند خدا، به مَلَک ز شوق عبادتت نه عجب که غنچه به صبحدم، شکفد به عرض ارادتت همه انبیا شده معترف به جلال و مجد و سیادتت زطلوع صبح خجسته تر، شب جانفزای ولادتت من و لطف وجود و عطای تو،که کَرَم بودهمه عادتت به عطا و حلم و کرم کسی، نَبوُدَ مثال تو یا حسن به تمام دین خــدا قسم، که تــمام دین خــدا تویی به بهشت و ارض و سما قسم،که بهشت و ارض و سما تویی به مقام و سعی وصفا قسم، که مقام وسعی و صفا تویی به قیام و صبر و رضا قسم،که قیام وصبرو رضا تویی به دعا و روح دعا قسم که دعا و روح دعا تویی شده اقـتدار ستمگــران، همه پایمــال تو یا حسن ولی خــدا ثــمــر نبی، گهـر عــلـی دُرّ فــاطــمه نگهت مسیح و مسیح جان، نفست شفای دل همه دهن تو چشمۀ معــرفت، سخن تو آیت محکــمه همه را به عشق تو های و هوی،همه را به ذکر تو زمزمه به محبّت تو مــرا بود، ز شرار نــار چه واهمه که بهشت لطف خدا شده، دلم از خصال تو یا حسن تو سجود من؛تو رکوع من، تو سلام من تو نماز من تومطاف من؛تو طواف من، توعراق من؛تو حجاز من تو شرار سوز و گداز من، تو بهار گلبن راز من توسرورمن؛تونوای من؛چه به سوزمن؛چه به سازمن نبود قــســم به ولایتت، به گــل بهشت نیــاز من اگرم به دست، جوانه ای رسد از نهال تو یا حسن هله ای تکـلّم قدسیان، شب و روز نُقــل روایتت صفحات مصحف جان پر از، سُوَر لطیف حکایتت به محـبّـتـت به مــودّتت، به کـرامتت به عنایتت که بود نـگــاه تــوسّلــم، به چــراغ راه هــدایتت به خدا قسم خجــلـم ز تو، که به ادّعــای ولایتت به زبان محّب تو بوده ام، به عمل ملال تو یا حسن منم آنکه با همه زشتیم،سر خود به خاک تو سوده ام چو دو چشم خویش گشوده ام، به محبّت تو گشوده ام دل خلق را به فضائل و به منــاقب تو ربـوده ام به علی قسم به نبی قسم، به خدا مُحبّ تو بوده ام به ولای تو به ثنای تو،غزل و قصیده سروده ام ز تو گفته ام ز تو خوانده ام به زبان حال تو یا حسن
: امتیاز
|
مناجات و امامین سبطین
عمری است که دلــدادۀ نام حــســنـینم فریــاد برآرم که غــلام حــســنــیــنــم در کوی خـرابات، مـقـیـمـم همۀ عـمر ای می زدگــان مست ز جــام حسنـینم یا رب ز عنایــات مُحــرّم کــرمی کن بنــمای مقـیــد به مــرام حــســنــیــنــم در لحــظۀ مــرگــم به شب اول قبــرم محــتــاج به الطــاف مــدام حـسـنـیـنـم از ذکر احــادیث ولایی شــده ام مست آمیــخــتــه با شهــد کــلام حــســنـیـنـم من مرغک بی بال و پری نغمه سرایم صد شکـر خدا را؛ که به رام حـسـنـینم مرثیــه ســرای حــرم عشق و ولایــم فریــاد غــمــم، وقـف پیــام حـسـنـیـنـم بر رجعت پر بــرکتشان معتــقــدم من تــا منتـظــر روز قیــام حــســنــیــنــم
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
بخشش و جود و کرم در انحصار مجتبی ست گردش مهر و ملک دور مدار مجتبی ست خانه اش مهمان سرای مردم بیـچاره بود نان گرم و روی خوش اینها شعارمجتبی ست در ملائک هیبتی مافوق اســرافیل نیست او ولی خود بی گمان محو وقار مجتبی ست هر شب از عرش خدا او میهمان دارد ولی با جذامی ها نشستن افتخــار مجتبی ست او ولی الله بـاشد در قـیـام و در سـکـوت آفرینش مهره ای در اخـتیار مجتبی ست در حریم حضرت خورشید جای ذره نیست افتاب از شرم خود آیینه دار مجتـبی ست صلح او پــایه گــذار انقــلاب عشــق بود در حقیقت کـربلا هم یادگــار مجتبی ست مرد میدان جمل پی کرد چـشم فـتــنـه را این فقط یک گوشه ای از اقتدار مجتبی ست
: امتیاز
|
مناجات ( زبانحال از جانب خداوند)
ای بنــده از راه خطا برگــرد برگــرد ســوی منِ صاحب عطا برگرد برگرد ای با خــدای مهــربــانِ خود غــریـبه ای با معــاصی آشنــا بـرگرد بــرگرد ای پشت گــوش انـداختــه امــر الهــی ای تـابع نفس و هــوی برگرد برگرد خلوت نشین کرده هـای زشت و باطل ای صاحب صد ماجــرا برگرد برگرد ای پا نهــاده در مسیــر خود پــرستـی ای عبــد بی شرم و حیا برگرد برگرد ما ساتــریم و پـرده بر کـارت کشیدیم اما تو بــودی بی وفــا برگـرد برگرد برخیــز و با خــوبان درگــه آشنــا شو منشین تو با اهل جـفــا برگرد برگرد گــاهـی بیــا آئـیـنـۀ دل را جــلی کــن در ظلمت شب با بکــا برگــرد برگرد دست نیازت کو ؟ که ما آن را بگیریم خیــز و دمی بنما دعــا برگـرد برگرد فصل جــوانی بـگــذرد پیــری بیــایــد بیـدار شــو قبل از فنــا بـرگرد برگرد صدها جــوان رفـتـنـد زیر خاک آری بی بهــره از شهد لقــا برگرد بــرگرد برگــرد تا شهد شهــادت را بنــوشــی از جــام مهــر مرتضی برگرد برگرد یک شب به مهمانی بیا تا بهـره گیری از سفــرۀ خیــرالنـســا برگــرد برگرد خواهی اگر محشور گردی با شهیـدان در زمــرۀ اهــل ولا؛ بــرگرد بــرگرد خواهی ز عاشورائیان محسوب گردی خاک تـو گردد کــربلا برگرد بـرگرد خواهی اگــر صبح ظهور یــار بـیـنی فریــاد کن مهدی بـیــا برگــرد برگرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
غــرور گشته رفیـقـم خضوع می خواهم برای قلب مــریضم خـشــوع می خواهم گذشته عمر به غفلت ولی امیــدی هست دوباره تــوبه دوباره شــروع می خواهم غــروب کرده دل از مغــرب گنــاهـانــم کمی ز مشرق رحمت طلوع می خـواهم گنــاه فــاصلــه انــداخت بیــن من بــا تـو ولی به دامن لطـفـت رجــوع می خواهم دلم برای سحرهای معنــوی تنــگ است کمی قنوت و سجود و رکوع می خواهم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دلمـرده ایم و یـاد تو جـان می دهد به ما قـلـبـیـم و بودنت ضربـان می دهد به ما مـاه خــدا دومــرتـبـه بـی مـاه روی تـو دارد بـشـارت رمـضـان می دهــد به ما برگـرد! ای که لحظۀ افطـار، عــاقـبـت یک روز دست های تو نان می دهد به ما روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی ست حـسّی که بی تو وقت اذان می دهد به ما این ماه، فرصتی ست که باز عاشقت شویم مــاه خـدا دوبـاره زمــان می دهـد به ما امسال میهمان جد تو هستیم، جان حسین نامی که اشک های روان می دهد به ما حالا که سفره، سفرۀ عشق است پس خدا هر چه بخواهـد این دلمان می دهد به ما بی شک حـواله همه امـسال کـربـلاست مـزدی که آخـر رمضـان می دهد به ما
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
چشمم به غیــر خون دلی مبتــلا نداشت این خــانه بعــد رفــتـن تو آشنــا نداشت زهــرا یـتـیـم شد غم بی مــادری رسید بی تو دل شکستــۀ من هـم نــوا نـداشت خاک عــزا به روی ســرم ریخـتم ولی خون گریه های دخترکت هم صدا نداشت رفتی و در مزار تو دیــدم که پیکــرت بر پای تا سرش کـفـنی جز عبــا نداشت بابا گــرفته روضه و من گریه می کنم در خانه ای که بعد نگـاهت صفا نداشت می گوید از من و تـو و از پــارۀ تــنـم از تشنه ای که روی لبش جز دعا نداشت شد رســم بعد تو که عبــا را کـفـن کنند امــا بــرای قــامت او کــربــلا نــداشـت از بس که تیغ و نیزه تنش را گشوده است گــودال قتلگــاه به جــز بــوریــا نداشت
: امتیاز
|
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
دنــیا اگــر چه مـثــل پــیــمبــر نــداشتـه قطعاً نبــی مثــال تو هـمــســر نــداشتــه دادی تمــام ثــروت خــود را به راه دین دیــن خــدا شـبــیــه تـو یــاور نــداشـتــه وقتی وجــود پــاک تو شد مهد فــاطــمه یعنی کســی شبــیــه تو مــادر نــداشتــه بی بی خوشا بحال تو،چون هیچ مادری دامــاد، مثل ســاقــی کــوثــر نــداشتــه چشمش همیــشه دوختــه بر دستــها بود هر کس ز خــاک خــانۀ تو بر نــداشتـه سلطانی اش ز خـادم دربار کمتــر است آنکس که منصب خود از این در نداشته جن وملک به خاک درت غبطه میخورند بر ذکر و سجدۀ سحرت غبطه میــخورند تو در میــان خیل زنــان بهتــرین شـدی ام الائــمــه، لایــق صد آفــریــن شــدی تو در گــذشت عمر خودت با رسول ما بالاتــر از همه، بخــدا یــار دیــن شـدی بسیــار با دعــای تو مـؤمـن شدند و بعد تو مـادرانــه مــادر این مــؤمنیــن شدی حُسن جهان به بودن عرش برین اوست بی بی تویی که زینت عرش برین شدی از جان ومال وهستی وعمرت گذشتی و با حضرت رســول امین همـنشین شدی بی بی چه شد که خسته شدی از زنان شهر بی بی چه شد که با غم و غصه عجین شدی بی بی چه شد که درد واَلَــم کـم نداشتی از عــرش آمــده کــفـنت غــم نــداشتـی بی شک پس از تو همسر تو بی سپر شد و بار رســالتش به یـقـیــن بیــشتــر شــد و در بین دشمنــان به ظاهــر رفیــق خـود با غصه های امت خود خونجگــر شد و با رفـتـنت شکــست دل و شعــلۀ فــراق در بین قلب فــاطمه ات شعـله ور شد و این شعله ها به خـانه حیــدر نفــوذ کرد تا فــاطمه شــهیــده دیــوار و در شــد و فریــاد زد که فضــه بیا محــسنم، ولــی با ضرب کینــه دختــر تو بی پسر شد و افتاد کنــج بستــر و هی نـاله کرد و بعد مانند یک کبــوتـر بی بــال و پــر شد و بادیدنش علــی چقــدر ســربه زیــر شـد لحظه به لحــظه زینب دلخستــه پیــرشد
: امتیاز
|
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سلام ای مهــربــان بانــوی دنــیــا ســلام ای برتـر از حـمد و ثنــایــا سلام ای عــالــمــی پیش تو دریــا ســــلام ای مــــادر ام ابـــیــــهــــا دو عــالــم عبد درگــاه و غــلامت رسیــده از خــداونــدت ســلامــت تو هستـی همــسر احمــد خــدیجــه نه همــسـر یــاور احمد خــدیــجــه تــمــام بــاور احــــمــد خــدیــجــه عـلــیِ دیــگــر احــمــد خــدیــجــه عزیــز جــان خــتــم المــرسلیــنی فقط بــانــو تو ام الــمــؤمـنــیــنــی نبــی را مـونس و غمخــوار بودی به احــمــد دلـبــر و دلــدار بــودی تو بــانــو مــظـهــر ایثــار بــودی به مــال خــود نبــی را یـار بودی به مدحت بس نبی را همســری تو و زهــرا و عــلــی را مــادری تو شب هجران تو بس پُـر شــرر بود شبی تاریک و عاری از سحر بود به جان مصطفی خـون جگــر بود دو چشـمانش ز هجـران تو تر بود بــرای تــو کــــفــن آمــد ز بــــالا نبــودی تا بـبـیـنــی بــی کــفـن را به روی نــی ســر فــرزند طـاهــا تن بی سر به روی خـاک صحــرا مـــیـــان قــتــلــگــه آوای زهــــرا دو چشم خواهـری زین غصه دریا عزیــز فــاطـمه دور از وطن بود سرش برنیزه جسمش بی کفن بود
: امتیاز
|
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
یا حضــرت خــدیــجــه ســلام خـدا به تو بــی انـــتـهــا درود فــراوان مــا بــه تــو تــو مــادر ائــمــه ای، ای مــادر وجــود دلهــای اهــل بیـت هــمـه مــبــتــلا به تو اســلام زیــر دیــن فــداکــاری شــماست کــرده پیامبــر همه عـمــرش دعــا به تو از این قـضـیـه قــدر تو معلــوم می شود وقتی که دل سپـرده چنین مصطفی به تو درلحظه های سخت در آن روزهای سخت کــرده پــیـامبــر هـمه اش اتــکــا به تــو هر جا ز غصه های زمانه دلش گــرفت یا درد دل به حیــدر خود گـفـت یا به تـو مـدیــون توست مــانــدن اســلام تــا ابــد زنــده است در دل همـه این نــام تـا ابــد بغضی است در گلو که پریشان فاطمه است اشکی است در دو دیده که لرزان فاطمه است چـشـم از نگــاه مــادر خود بر نــداشتــه مادر یک امشبی است که مهمان فاطمه است زهــرا گــرفته دست به دامــان مــادرش عالم اگر چه دست به دامان فـاطمه است چـشمان فــاطـمـه شده گــریــان مــادر و چشمان نه فلک همه گریان فـاطمه است دستی که دست دختر خود را فشرده بود بی جان ولی هنوز به دستان فاطمه است پــروانــۀ شــکـسـتـه پــر او مــحــمــد و شمع فـراق او دل ســوزان فــاطمه است شمــعــی که ذره ذره دلش آب تــر شـده لحظــه به لحظه فــاطمه بی تاب تر شده در مـاتــم فــراق تو بایست ســر شکست وقتی نبی ز غصـۀ تو بال و پر شکست آیینــه ها زغصــه شکـسـتـند یک به یک در آن میانه فــاطمه ات بیشتــر شکـسـت یک سال و داغ هـجــر ابــوطالب و شما در زیر این دو داغ پیمـبر کمــر شکست با رفتــن تو تــازه مصـیـبـت شــروع شد از آن به بعد فاطمه ات مستمــر شکـست روزی رسیــد پـشـت در خــانــۀ عــلــی گل بود پشت در که لگد خورد و در شکست دیوار و میـخ و در همه با هم یکی شدند در آن میـانه سینــۀ زهــرا اگر شـکـست بر قلب خــانــوادۀ حــیــدر شــرر زدنــد وقتی که ضربه پشت سر هم به در زدند حق است جــان فــدای شـما بارها شــود وقتــی که دوستــدار شـما مصطفـی شود دارو ندار خـویش به پایش که ریخــتــی میخــواستی فقط کـفـنـت یــک عبــا شود سهم از عبــای یار به هر کس نمی رسد این افـتـخـار بلکه نـصـیـب شــمــا شــود ای با کــفــن که شد کـفـنت افــتــخــار تو دلــهــا غمیــن بی کــفــن کــربــلا شــود ای وای اگر سری شود از پیکری جــدا ای وای اگــر کسی کـفـنـش بوریــا شود ای وای اگر تنی شود عریان به روی خاک ای وای اگر سری به روی نیزه ها شـود مجلس همیشه مجـلس دلبند فــاطمه است پایان روضه روضـۀ فرزند فاطمه است
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
یا غــافــر الخــطایــا، یا دافــع الـبــلایــا یا مجــزل البــلایا، یا منهــی الــرجــایـا با آه سرد غفلت، با اشک گــرم خجـلت
: امتیاز
|
مناجات رمضانی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
خـورشـیـد پـشت ابـر نشـانی به ما بـده ای مـاه مــژده رمــضــانـی بـه مـا بـده مثل نـسـیـم صبح از ایـنـجـا گـذر کن و بـاد صبـای مـشـک فـشـانـی به مـا بـده بی کس تر از همیشه رسـاندیم خویش را آواره ایــم... جـا و مـکـانــی به مـا بـده از بس که در پی همه غیر از تو بوده ایم از پـا نشـسـتـه ایـم... تـوانــی به ما بـده از سفره ای که وقت سحر پهـن می کنی مانـده غــذا و خـوردۀ نـانـی به مـا بـده "با روضه حـسیـن نفـس تـازه می کنیم" روضه بخوان دوباره و جانی به ما بده
: امتیاز
|
مناجات با خدا
نا امید از خودمم چشم امیدم به خــداست نفس من عین جفا و کرمت عین وفـاست هرچه خواهی بدهی بر من بیچاره بده هرچه ازسوی توای دوست رسد خوب وبه جاست سر به زیر آمده ام باز ســر افرازم کن ای کسی که همه جا پرچم لطفت بالاست اشتراک من و تو باعث شرمم شده است گنه من به خفــا و کــرم تو به خـفــاست پشت کــردند همـه عــالــم و آدم بر من گرچه سخت است؛غمی نیست که رویم به خداست بد زمین خورده دلم گر که چنین میگریم که نشان به زمین خوردن آیینه صداست حاجتی را که روا نیست فزون شکر کنم گاه بینایی من کوری چشم گــره هاست گرچه زشت است گناه از من مخلوق ولی بخشش از سوی تو ای خالق زیبا زیباست گر پی مستحقی تا که بر او لطف کـنـی نیست بیچاره تر از من که نیازم به سخاست هم بــلایم بده هم کــرببـلا حــرفی نیست درد با عشق حسین بن علی عین دواست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند
صفای اشک به دلهـای بی شــرر ندهند به شمع تا نکشد شعلــه، چـشم تــر ندهد امیــر قــافلــۀ اشک؛ چـشـم بـیــدار است به دست هر صــدفی رشتـۀ گهــر ندهند هوای چشم تو ای گل هنوز بارانی ست چرا به مرغ گـرفتــار این خبــر ندهند؟ مباد خون تو ای گــل، نصیب خار مباد به دست هر مژه ای پــارۀ جگــر ندهند ز شرم روی تو گلها ز شاخه می ریزند بگــو که قــافــلـه را از چمن گذر ندهند به دست سرو امـان نامۀ تهـیـدستی ست که گفتــه است که آزادگــان ثمر ندهند؟ مراد اهل نظـر گنــج بی نیــازی هاست به عــالــمــی نظر کیــمیــا اثــر ندهنــد چه جــای نالــه که در بارگــاه استـغــنـا مجــال آه به دلهــای شعــلــه ور نــدهند چو شمع رشتـۀ باریک عـمـر می سوزد چرا مجال به «پروانه» تا سحر ندهند؟
: امتیاز
|
مناجات با خداوند
شــرمنــدۀ لطف بــیکــرانـت هــستــم شــرمنــده تــرین بـنــدگــانـت هـسـتــم «یــا رب اَنـا سَـائِـل الَّـذِی اَعـطَـیـتَـه» عمــریـسـت دخـیــل آستــانـت هـستــم ********************** از بس که رئــوف و مهــربانی یا رب تو ملجــأ هـر پیــر و جــوانی یــا رب هــرگــز نشـنـیــده ام گـنــه کــاری را از خــانــۀ رحـمـتـت بــرانــی یــارب **********************
هستیــم همیــشه از حضورت غــافــل امــا شــده الطــاف تو مــا را شــامــل «یا غــافِــر! شَــرّنــا اِلـیــکَ صــاعِـد یــا راحــم! خَــیــرُکَ اِلَـیــنــا نــازِل» **********************
دنــیــا و تعــلــقــات دنیــا فــانــی ست لــذات همــه گــذشـتــنــی و آنــی ست جــز لــذت سجــده و سحــرگــاهی که در چشم ترت هوای اشک افشانی ست **********************
از شــوق اجــابـتت چنــان لــبــریــزم چون اشک به خاک درگهت میریزم «اِن اَنتَ قَطَعتَ حَبلَکَ عَن عَبــدِک» درگــاه امــیــد کـیــست دسـت آویــزم **********************
لبــریــز معــاصــیام پــر از آسیــبــم ســرگــرم گنــاه، غــافل از تهــذیــبـم ای رحمتِ لایزال! ای رأفـتِ محض! یــا رب به عـقــوبـتـت مکــن تــأدیـبم **********************
با این دل مرده و کویــری چه کنــم با این همه جرم و سر به زیری چه کنم «مِن اَینَ لِیَ النَّجات یا رب یا رب» تو دست مرا اگــر نگیــری چه کنـم؟
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
بــا رو ســیــاهــی آمــدم درِخــانــت، ای یــــار آشنــای مــن ای همزبان؛ ای مهربان خدای من تـویـی تــویی ای خــالق بـنــده نــواز ، درد مــن و دوای من ای همزبان؛ ای مهربان خدای من ای مهــربان بسکــه گنهکــارم من روم نمیــشه بگــم دوسِت دارم من نامـم سیـاهِ، کــارم گـنـاهِ، عــمـرم تـبــاهِ الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ ) ************************* اگر چه غفلت و گنــاه و معصیّت، هر روز و شب شده کارم اما هنــوز به رحـمـتـت اُمـیـدوارم در چـنـگــال نَــفـس خطــا کــارِ خــودم، اسیــرم و گــرفتارم اما هنــوز به رحـمـتـت اُمـیـدوارم دست من و بگیــر که با خــدا بشَم از بــدی ها دور بشم و رهــا بشَم با روسیاهی، گویم به آهی، یا رب الهی الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ ) ************************* با پـیــروی از نفس اَمّــاره فـقـط ، به روی شیـطـان خندیــدم نمکـدان رو شـکـسـتم و نـفهـمـیـدم نامَحــرَم و دیــدن بــرام عــادت شده ، راه کــج و بر گُـزیـدم نمکـدان رو شـکـسـتم و نـفهـمـیـدم لطف از تو و یک قلب تائب از من خــون شـد دلِ امــامِ غــائب از من شرمنده م آقا، لطفی تو بنما، یوسف زهرا الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ ) ************************* یا رَبّــنــا اِغــفــر لَـنــا ذنــوبــنــا ، بـه حـقّ مـحـبــوب خــدا به حــقّ ســالار غــریـب نــیــنــوا به حقّ اون آقایی که شده سَرش ، خــورشیـد روی نیــزه ها یــا ربّــنــا اِغــفــرلــنــا ذنــوبــنــا به اهـل بیت خیــلی بدهکــارم من بدم ولی حسیـن و دوست دارم من رویام حسینِ ، دُنیام حسینِ ، آقام حسینِ غریب مادر؛ غریب مادر؛ غریب مادر الهی العفو؛ الهی العفو؛ الهی العفو( ۲ )
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
شــرمنــده ام از رحـمـت جانانــۀ تو من معـتـکـف گشتم خـدا در خانۀ تو سوز من و نـوای من ای مهربان خدای من الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** بار دگــر من آمــدم با رو سیــاهــی بــار گنــه آورده ام بـا خــود الـهــی از لطف تو آکنــده ام شرمنده ام شرمنده ام الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** می خــوانمت با نــاله وبا دیــدۀ تَــر بنمــا قبــولم ای خدا؛ به حـقّ حیــدر حقّ علــیّ مرتــضی اغــفــر لنـا ذنــوبنـا الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** گرچه زعصیان رو سیاه عــالمینیم سینه زن و گریه کن داغ حسیـنـیـم آن که به مقتل شد فدا در راه قرآن سـر جدا الهی العفو؛ الهی العفو (۲) ****************** یا رب به اهل بیت پیغمبر چه ها شد رأس حسین ، هلال روی نیزه ها شد لعــن خـدا بر دشمنت ای سر بریده کو تنت؟ الهی العفو؛ الهی العفو (۲)
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
منـم بـد منـم بـد، تـو خـوبـی تـو خـوبـی منم عـبـد گنهکـار، تـو ستّـار العُــیـوبـی ببـیـن فـرصت عـمــرم ، گـذشتـه به تـبــاهـی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** تو و جود و کرامت، من و خواری و غفلت تو و لطف و عنایت ، من وشرم و خجالت تو و خوبی و رحمت ، من و روی ِ سیــاهی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** اگــر چه همــۀ عُــمر، گنــه شد هنر من ولی دست نــوازش، کشیــدی به سر من به درمـانـده اُمیــد و ، به مسکین تو پــناهـی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** کجــا در ره تقــوی، هـم آهنــگ تو بــودم ز رویت خجل هستم، که من ننگ تو بودم ولی نـالــه زدم بــر، گــل فــاطــمـه گــاهــی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی **************************** همــان که به ره دین ، غــریبانه فــدا شد سرش از تن پــاکش ، لب تشنه جــدا شد سؤالم فقط این است ، به چه جــرم و گنـاهی الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی؛ الهی الهی
: امتیاز
|
زمزمه ای مناجات با خدا
پخش سبک یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا (۲) با کوه عصیان آمدم ، با چشم گریـان آمدم عُمرم شده صَرف گناه ، امّا پشیــمان آمدم بیچارۀ درمانده را،در محضرت راهش بده در وادیّ عُبودیت ، ســوزش بده آهش بده یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا (۲) با این نفس امّاره و، درد جهــالت چه کنم گرببخشی من را بگو، با این خجالت چه کنم ساده گویم ای مهربان، در بندگی من رُسوایم قســم به تو شرمنــدۀ ، خـمـینی و شُهـدایم یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) نه نمــاز شایسته ای، نه جهادی نه زکاتی گرچه پر از سَیّـئـاتم ، تو دریــای حَسَناتی بیچاره ام آلوده ام، من را ببخش من را ببخش نافرمانی نموده ام،من را ببخش من را ببخش یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) من را ببخش من را ببخش،به حقّ شاه شهدا قسمت جمــع ما نمــا ، زیــارت کــرببــلا ما همگی آواره و ، خونجگــر و مبتلاییم با سوز دل،در حاجت ، زیارت کربلاییم یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) چه کربلا چه کربلا ، همان جا که ارباب ما درمقتل پرخاک وخون، سرش شده ازتن جدا از کربلا از کـربلا ، آید صدای العـطش طفلی ازسوزتشنگی،درخیمه ها بنموده غش یـا ربّـنـا یـا ربّـنــا اغـفِـر لـنـا ذُنــوبـنـا(۲) ای کربلا ای کربـلا، دل را به غم آغشته اند برروی خاکت تشنه لب،خون خدا را کشته اند یک مادر قد خمیده، با اشک جاری ازدوعین گوید میان قتلگــاه، غریب مــادر یا حسین
: امتیاز
|